آرزویم این است که کوره ریختگری برنز و جرثقیل سقفی و کارگاهی مجهز داشته باشم. فقط برای آنکه بتوانم از شیرازِ این روزگار ردی بر جای گذارم.
عبدالعلی قصرالدشتی، زاده مردادماه ۱۳۵۱ هنرمندی از اهالی شیراز است که بیشتر برای مجسمههایش نامبردار است. او از شاگردان استاد علیاصغر تجویدی است. قصرالدشتی در سال ۱۳۸۱ برای سفری تحقیقاتی به فرانسه اعزام شد و همین سفر، نقطه عطف تحول هنری او شد؛ پس از این سفر، دو سال دوره تخصصی هنرهای تجسمی را زیر نظر استادان دانشگاه تهران پشت سر نهاد و بعد از آن به دانشگاه هنرهای زیبای تهران گام نهاد و به تحصیل آکادمیک در رشته مجسمهسازی پرداخت. قصرالدشتی باری دیگر به خارج از ایران کوچ کرد و در اروپا به کسب تجربه پرداخت. طراحی و اجرای آبنمای میدان پارسه، تندیس خواجوی کرمانی، کریمخان زند، ملاصدرا، سردیس حافظ و سعدی، مجسمه سنگی فردوسی، نماد سنگی صخرههای مدرن در لوپ پل جهاد صنایع، مجسمه فلزی و مدرن رهایی در چهارراه زمزم، مجسمه میرزای شیرازی در پل معالیآباد، مجسمه کوهنوردان در بزرگراه حسین الهاشمی و مجسمه پرتره استاد عطروش، صندلی خانواده و انتظار و سیمرغ درخت خشک باغ جهاننما از آثار اوست. شما سالها در خارج از کشور، زندگی و تحصیل کردهاید؛ چرا به شیراز بازگشتید در حالی که میتوانستید هنر خود را در اروپا بدون مشکل و دغدغههای جاری و عادی ادامه دهید. آن زمان که تصمیم به برگشت گرفتم، در دانشگاه منچستر تدریس میکردم. اما تعهدم به وطن، دلیل برگشتن و ماندنم بود. بازگشتم تا برای سرزمینم کار کنم و همچنان نیز بر همین باورم. گرچه با کمترین امکانات، ولی خلاف جریان شنا میکنم؛ چرا که در اروپا، جایی که برای هنر ارزش قائلاند، هرکس میتواند هنرمند باشد، مهم آن است که انسان در این جغرافیا خود را ثابت کند .به هر حال همچنان باوجود مشکلات برای نشان دادن شکوه و زیبایی و هنر سرزمین و تمدنم به جهانیان، هستم. پس از سالها تنها مجسمه برنزی من که در شهر نصب شده، سردیس استاد رحیم هودی است که در مقابل تالار حافظ جانمایی شده است، میدان پارسه و مجسمه خواجوی کرمانی که به این شهر هدیه کردم و مجسمهای سنگی از فردوسی در برازجان، انگشتشمار آثار ماندگارم به شمار میروند. تاکنون نخواستهاند که جز اینها، اثر فاخری ارائه دهم و با گذشت سالیان، آرزویم این است که کوره ریختگری برنز و جرثقیل سقفی و کارگاهی مجهز داشته باشم. فقط برای آنکه بتوانم از شیرازِ این روزگار ردی بر جای گذارم که بعد از سالها نماد اتفاقات هنری بزرگ این شهر باشد. دغدغه شما برای پرداختن به هنر در قالبها و فرمهای گوناگون چیست؟ وظیفه هنرمند این است که به آنچه در جامعه روی میدهد، واکنش نشان دهد. هنرمند نباید اثری را سانسور کند و چنانچه دست به چنین کاری زد، فاتحه جامعه خوانده است. آرتیستها سربازان و مبارزان خط اولاند و اگر آنها هم بخواهند تن به تیغ ممیزی دهند، دیگر چیزی نمیماند؛ بر این اساس، هنر مماشاتپذیر نیست، بلکه روشنگری میکند برای فهم بهتر، خردورزی، آگاهی و زیباییبخشی به زندگی؛ از سوی دیگر، آنکه نقاشی میکشد، مجسمهای میسازد یا شعری میسراید، لزوماً هنرمند نیست و در این میان، مرزی باریک میان تکنسین و هنرمند وجود دارد که باید بهدرستی آن را شناخت. من همیشه جستوجوگر بودهام و حتی اگر هزار سال نیز عمر کنم، شاید نتوانم پلههای نخستین هنر را بگذرانم؛ چراکه این وادی، بینهایت گسترده است و باید گشت و نترسید از اینکه کارهایی بزرگ انجام داد. هنرمند باید با قلب خویش اثر هنری را بیافریند و این کاری است که همواره به آن اعتقاد داشتهام؛ گرچه که میپذیرم نقصهایی دارم. افزون بر این، برآنم از لحاظ فلسفی و عرفانی نیز آگاه شوم، زیرا روان آدمی باید پالوده باشد تا زیباییهای درون انسان در قالب اثر هنری متبلور شود. مهم این است که بتوان خود را ثابت کرد؛ چراکه هنرمندبودن بهمعنای مبارز بودن است. ذات هنر دری از واقعیت را به ابعاد نادیده و ناشنیده میگشاید و از همین رو از نظر برخی خطرناک است. زمانی که فرد تکنیک هنری را میآموزد، فقط چاقو را تیز میکند و آن هنگام که تیز شد، باید تصمیم گیرد که میخواهد با آن قلب و روح را جراحی کند یا چیز دیگری را و فرق میان تکنسین و هنرمند اینجا مشخص میشود. مجسمهسازی شهری همواره بخشی جدایی ناپذیر از فعالیتهای شماست، چقدر تصمیم دارید در این مسیر خلق کنید و آیا برنامهای برای رویآوردن به آثار نمایشگاهی دارید؟ در حال حاضر، برنامهای برای ساخت آثار نمایشگاهی صرف ندارم. انگیزهام دعوت مردم به بهتر دیدن و فهم ویژهتر از مفهوم زندگی و زیبایی است و هرجا نیاز باشد برای تحقق این ارزشها حضور مییابم؛ چراکه به دید من، هنرمندان آمدهاند که درک کنند، نه اینکه درک شوند و گاه که ناگزیر بغض میکنم یا غمگین میشوم نیز به خود همین نکته را یادآوری میکنم که هنرمند بهموقعاش درک خواهد شد. میتوانم این نگاه ویژه به زندگی و پدیدههایش را به مخاطب ارائه کنم و انتقال چنین پیامی برایم مهم است؛ حال درقالب اثر نمایشگاهی یا مجسمهای در شهر یا هنر پرفورمنس؛ به بیان دیگر، اگر اثری فاقد پیام باشد، دلیلی برای اجرای آن نمیبینم. چه بسیار زمانها که کاری نکردهام تا آنکه حرفی برای گفتن یافتهام یا خواستهام مردم را به درک چیزی فراتر از زندگی روزمره دعوت کنم؛ از همین رو است که شاید در بیشتر آثاری که خلق کردهام، بدهبستان مالی رخ نداده است. درنهایت، پاسخ من به پرسش شما این است که کار نمایشگاهی هم ارائه خواهم کرد اگر بتوانم با آن پیامی را منتقل کنم. (ادامه دارد)
|